مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
شاعر : رضا قاسمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : چهارپاره
تو جـوادی، هـمۀ خلـق گـدایان تـوأنـد بس که آوازۀ تو در هـمه جا پـیچـیـده
پُـر شـده کـیـسۀ ما قـبلِ گـدایـی کردن گـوشهـای تو تـقـاضای گـدا نـشنـیـده
خواستم در بزنم در به روی من وا شد جـودِ تو کـار گـدایـی مـرا آسـان کرد
قـبل از آنـی که تـقـاضای مداوا بکـنم چشم تو درد مرا دید و خودش درمان کرد
هـیچ جـا رو نـزدم غـیرِ درِ خـانـۀ تو من به دستان پُر از جود تو عادت کردم
اصـلا انگـار که فـامیـل تو هـستم آقـا بـا گـداییِ تو احـسـاس سیـادت کـردم
دل من تنگ شده باز حـرم میخـواهم کـاظمـینی بده و دست گـدا را پُـر کن
نکند صحن تو یک ثانیه خلوت بشود پس همیشه حرمت را ز گداها پُر کن
باز کن بابِ مرادی به روی نوکر خود تا بـیایم وسط صحن تو هق هق بکـنم
تا بـخـوانم ز مـصیـبات غـریـبـانـۀ تو تا که از داغ جـوانـمرگی تو دق بکنم
تشنه بودی و کسی آب به دست تو نداد حال تو لحظه به لحظه بد و بدتر میشد
یک نفر خواهش چشمان تو را ریخت زمین لب تو خشک، ولی خاک زمین تر میشد
روضۀ تشنگیات قلب مرا پرپر کرد با همین بال شکسته بروم کرب و بلا
شـدت بـینـفـسـیات نـفــسـم را بُـرده بازدم ها شده ذکر تو و دَم کرب و بلا
عـطشت ارثـیۀ جدّ غـریبت شده است پس نفسهای دمِ آخر تو روضۀ اوست
اصلا انگار که گودال، مجسّم شده است اصلا انگار که بر روی زمین خونِ گلوست
وای از آن لحظه که گودال عطشناک شد و خون جدت به زمین ریخت و سیراب شد و
از دلِ ریگِ بیابانِ بـلا خـون جـوشید از ترکهای لب او دل سنگ آب شد و
داغ او شعله شد و زد به دل خورشید و همه جا را ز غمش کورهای از آتش کرد
شاه، بر روی زمین بود و سرش بر نیزه مادری گوشۀ گودال، برایش غش کرد
|